رمان خوان
دانلود رمان
  • نام: رمان فردا تو می آیی
  • ژانر: عاشقانه
  • نویسنده: راز.س
  • ویراستار: رمان خوان
  • تعداد صفحات: 1253

توضیحات

(بدون سانسور) دانلود رمان فردا تو می آیی از راز.س با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

فردا تو می آیی، قصه حنانه ای‌ست که برای گرفتن انتقام مرگ مادرش به سراغ خانواده گودرزی می رود. در این بین پایه و ستون خانواده گودرزی در این انتقام همراهی اش می کند. چرا؟ چرا باید کسی بخواهد در انتقام گرفتن از خانواده خود به حنا کمک کند؟

خلاصه رمان : فردا تو می آیی

یک ماه گذشته را آرام گرفته و اذیت و آزاری نداشت. امیدوار شده بودم که این وضعیت ادامه خواهد یافت اما.. به نظر می رسید امیدم واهی و پوچ بوده.بعد از آخرین امضایی که پای برگه ها نشاندم، کمرم را صاف کردم. دردی در کمرم پیچید که قطعا دلیلش خواب رفتنم روی کاناپه بود.- شنیدی چی گفتم؟ به صورت شیلا زل زدم. با وجود بزرگتر بودنم تمایلی نداشتم احترامش را بشکنم و کلام سختی به زبان بیاورم. برعکس او… – اون کارت به اندازه ای که بخوای خرید کنی کافیه. بیشتر لازمه بگو من میخرم. ولی کارتم و امروز لازم دارم و باید برم جایی. شیلا دیوانه شد و فریاد کشید: کلی کارت دیگه داری.

دندان قروچه ای کردم. واقعا باید برای شیلا توضیح می دادم که چرا چند کارت مختلف دارم و او از داشتن چنین امکانی منع شده است. – با توام. بلند شدم: -امروز واقعا یه جلسه مهم دارم و دلم نمی خواد خرابش کنم. تو هر چی که میخوای بخری رو برام صورت حساب کن من همون لحظه پرداخت میزنم. متفکر نگاهم کرد. چند ثانیه بعد آرام گرفته پرسید: – واقعا؟ پاسخم مثبت و قطعی بود. به سوی کتابخانه چرخیدم و در حرکتی غافلگیرانه دستان شیلا به دور گردنم حلقه شد. -میدونی عاشقتم؟دستم را پایین آوردم. دروغ می گفت. این را مطمئن بودم اما حتی به دروغ هم شنیدنش دلنشین بود.

دلم را آرام کرده بود و مثل آرامبخشی به وجودم تزریق شده بود. راهی اش کردم با خیالی آسوده از پرداخت هزینه ها و حمید از راه رسید. همراه حمید از ساختمان هشت طبقه شرکت خارج شدیم. نفس عمیقی کشیدم. هوا هر روز گرمتر از قبل می شد. دلم اندکی باران می خواست و شاید هم کمی سرما. حمید بی توجه به خستگی و گرما در حال رانندگی، در مورد دوست دختر عزیز تازه از راه رسیده اش می گفت. از خانم وکیلی که خیلی شیک و جذاب بود. با لبخند عریضی نگاهم کرد و پیشنهاد یافتن دوست دختر مناسبی هم صادر… بی توجه به کلامش دستم را به دستگیره بردم و پیاده شدم. دنبالم آمد…

خلاصه کتاب
فردا تو می آیی، قصه حنانه ای‌ست که برای گرفتن انتقام مرگ مادرش به سراغ خانواده گودرزی می رود. در این بین پایه و ستون خانواده گودرزی در این انتقام همراهی اش می کند. چرا؟ چرا باید کسی بخواهد در انتقام گرفتن از خانواده خود به حنا کمک کند؟
https://romankhaan.ir/?p=10406
لینک کوتاه:
برچسب ها
نظرات
  • آفرین
    9 آذر -622 | 00:00

    همواره از خوندن رمان لذت میبرم و گاهی احساس میکنم مثل یکی از شخصیت‌ها در دنیای داستان زندگی می‌کنم، خیلی خوبه!

  • بهرام
    9 آذر -622 | 00:00

    خوندن داستان کوتاه یک شلوغ کننده‌ی خوب ذهنیه، میتونی از فضای کاری و برنامه‌ریزی زندگی فرار کنی.

  • اوشا
    9 آذر -622 | 00:00

    بهترین چیز درباره خواندن یک رمان، برای من توانایی تقویت تخیل و خلاقیتمه.

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

موضوعات
ورود کاربران

فهرست نویسندگان
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان خوان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!