توضیحات
دارا در رمان هست های نیست، در جستجوی هویت و پدرش به ایران باز میگردد و پرده از معماهایی برمیدارد که باعث فوت پدر بزرگ دارا میشود … دارا با همکاری مارال در پی کشف حقیقت بر میآیند و با وقوع عشق و عاشقانه های بین مارال و دارا با وجود دین متفاوت دارا و مارال با مخالفت خانواده و قوانین روبرو می شوند…
اسم رمان: رمان هست های نیست
نویسنده این اثر: رهایش
ژانر رمان: عاشقانه، معمایی، مذهبی
گوشه ای از داستان رمان هست های نیست
پله ی برقی با حرکت آرومی اونو به سمت پایین می کشوند. به طرف جمعیت انبوهی که پشت شیشه ها منتظر از راه رسیدن مسافرهاشون بودن. بند کیف رو روی سر شونه اش کیپ کرد و با قدم بلندی از پله برقی فاصله گرفت. نگاهش بین جمعیت گشت هر چند خیلی مطمئن نبود کسی رو که دنبالشه پیدا کنه.
دیدن تنها یک عکس از کسی که تا به حال از نزدیک ندیده بودش کار رو دشوار می کرد. به خصوص با استقبال گرمی که ایرانی ها از تیم والیبال کشورشون کرده بودن. دسته ی چمدون رو چسبیده و خواست راه بیفته و از جمعیت دور بشه، کسی نام فامیلش رو خوند.
– جناب دیویس؟
برگشت و دستی رو جلوی خودش دراز شده دید. مرد جوون ایستاده روبروش همون مرد صاحب عکس بود. همون کسی که قرار بود تا هتل محل اقامتش همراهیش کنه. سلام مرد جوون رو با یک سلام خشک و رسمی جواب داد و پرسید: کربانی؟

























































